قطعهٔ ۴۱ - عشق وطن: سیل آشوب، روان گشت به کاشانه ما
نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری فصل چند قطعه
سیل آشوب، روان گشت به کاشانه ما
سوخت از آتش بیدادگری خانه ما
آه از آن سودپرستان که ز بیانصافی
طلب گنج نمایند ز ویرانه ما
نارفیقان، عوض مزد به ما زجر دهند
گرچه خم گشت ز بار رفقا! شانه ما
دوست خون دل ما خورد به جای می ناب
در عوض زهر بلا ریخت به پیمانه ما
در ره عشق وطن از سر و جان خاستهایم
تا در این ره چه کند همت مردانه ما
شرفخانه خود گر تو و من حفظ کنیم
نشود خانه بیگانه شرفخانه ما
قد علم کن به سرافرازی و مردی چون شیر
ورنه عشرتکده خرس شود لانه ما