سرای سخن
  • خانه
  • پست‌ها
  • میراث
  • رمان
  • ترانه
  • بیشتر
    • درباره ما
    • تماس با ما

    • حریم خصوصی
    • شرایط و ضوابط
  • ورود
  • ثبت‌نام

رباعیها

نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری

رباعیها

تمنای عاشق: آن را که جفاجوست نمی‌باید خواست بی‌خبری: مستان خرابات ز خود بی‌خبرند آشیان‌سوز: ای جلوهٔ برق آشیان‌سوز تو را آیینه صبح: داریم دلی صاف‌تر از سینه صبح نوشین‌لب: گلبرگ به نرمی چو بر و دوش تو نیست افسونگر: یا عافیت از چشم فسون‌سازم ده لعل ناب: خم گشت به لعلگون شراب آبستن دیار شب: جانم به فغان چو مرغ شب می‌آید خانه‌به‌دوش: چون ماه نو از حلقه‌به‌گوشان توایم ناله بی‌اثر: ای ناله چه شد در دل او تأثیرت مردم چشم: بی‌روی تو گشت لاله‌گون مردم چشم شباهنگ: از آتش دل شمع طرب را مانم جدایی: ای بی‌خبر از محنت روزافزونم اندوه مادر: آسودگی از محن ندارد مادر سوختگان: هر لاله آتشین دل سوخته‌ای است بیدادگری: از ظلم حذر کن اگرت باید ملک مسعود: مسعود که یافت عز و جاه از لاهور آرزو: کاش امشبم آن شمع طرب می‌آمد در ماتم صبحی: دردا که بهار عیش ما آخر شد
سرای سخن

فضایی برای علاقه‌مندان به ادبیات و هنر فارسی

لینک‌های مفید
  • خانه
  • پست‌ها
  • میراث ادبی
  • رمان‌ها
تماس با ما
  • info@sarayesokhan.ir
  • تهران، ایران

© 2025 سرای سخن توسط بستکی

  • حریم خصوصی
  • شرایط و ضوابط
  • تماس