ابیات پراکنده
نوشته رهی معیری در دیوان اشعار رهی معیری
ابیات پراکنده
باید خریدارم شوی: باید خریدارم شوی تا من خریدارت شوم
نیش و نوش: کس بهره از آن تازه بر و دوش ندارد
تلخکامی: داغ حسرت سوخت جان آرزومند مرا
دریای تهی: در جام فلک باده بیدردسری نیست
رنج زندگی: هزار شکر که از رنج زندگی آسود
آواره: جز کوی تو جایی من آواره ندارم
به اقتفای خواجه: هنوز مشت خسی بهر سوختن باقی است
سایهٔ هما: چشم تو نظر بر من بیمایه فکنده است
نیرنگ نسیم: نرمنرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد
بینصیب: کنج غم هست اگر بزم طرب جایم نیست
فریب: چاره من نمیکنی چون کنم و کجا برم؟
اندام او: به مهر و ماه چه نسبت فرشته روی مرا؟
آتش گل: چو من ز سوز غمت جان کس نمیسوزد
چشم نیلی: نیلگونچشم فریبانگیز رنگآمیز تو
مستی و مستوری: از خون دل چو غنچهٔ گل پاکدامنان
صبح پیری: تا بر آمد صبح پیری پایم از رفتار ماند