غزل شماره ۲۳۰: ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

ز سوز شوق دل من همی‌زند عللا

که بوک دررسدش از جناب وصل صلا


دلست همچو حسین و فراق همچو یزید

شهید گشته دو صد ره به دشت کرب و بلا


شهید گشته به ظاهر حیات گشته به غیب

اسیر در نظر خصم و خسروی به خلا


میان جنت و فردوس وصل دوست مقیم

رهیده از تک زندان جوع و رخص و غلا


اگر نه بیخ درختش درون غیب ملیست

چرا شکوفه وصلش شکفته است ملا


خموش باش و ز سوی ضمیر ناطق باش

که نفس ناطق کلی بگویدت افلا


نظر خود را بنویسید

نظرات