غزل شماره ۲۹۹: یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات
یا وصال یار باید یا حریفان را شراب
چونک دریا دست ندهد پای نِه در جوی آب
آن حریفان چو جان و باقیان جاودان
در لطافت همچو آب و در سخاوت چون سحاب
همرهانِ آبِ حیوان خضریانِ آسمان
زندگی هر عمارت گنجهای هر خراب
آب یار نور آمد این لطیف و آن ظریف
هر دو غمازند لیکن نی ز کین بل ز احتساب
آب اندر طشت و یا جو چون ز کف جنبان شود
نور بر دیوار هم آغاز گیرد اضطراب
عرق جنسیت برادر جون قیامت میکند
خود تو بنگر من خموشم وهو اعلم بالصواب