غزل شماره ۸۵۶: برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

برجه ز خواب و بنگر نک روز روشن آمد

دل را ز خواب برکن هنگام رفتن آمد


تا کی اشارت آید تو ناشنوده آری

ترسم که عشق گوید کاین خواجه کودن آمد


رفتند خوشه چینان وین خوشه چین نشسته

کز ثقل و از گرانی چون تل خرمن آمد


نظر خود را بنویسید

نظرات