غزل شماره ۱۰۱۳: اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

اگر حریف منی پس بگو که دوش چه بود

میان این دل و آن یار می فروش چه بود


فدیت سیدنا انه یری و یجود

الی البقاء یبلغ من الفناء یذود


اگر به چشم بدیدی جمال ماهم دوش

مرا بگو که در آن حلقه‌های گوش چه بود


معاد کل شرود طغی و منه نی

مثال ظلک ان طال هو الیک یعود


وگر تو با من هم خرقه‌ای و همرازی

بگو که صورت آن شیخ خرقه پوش چه بود


بامر حافظ الله المکان یعی

بمس عاطفه الله الزمان ولود


اگر فقیری و ناگفته راز می‌شنوی

بگو اشارت آن ناطق خموش چه بود


ایا فؤاد فذب فی لظی محبته

ایا حیاه فدومی فقد اتاک خلود


وگر نخفتی و از حال دوش آگاهی

بگو که نیم شب آن نعره و خروش چه بود


ترید جبر جبیر الفؤاد فانکسرن

ترید نحله تاج فلا تنی به سجود


از آنچ جامه و تن پاره پاره می‌کردیم

بیار پارگکی تا که رنگ و بوش چه بود


برغم انفک لا تنکسر کما الحیوان

به نصف وجهک لا تسجدن شبیه یهود


وگر چو یونس رستی ز حبس ماهی و بحر

بگو که معنی آن بحر و موج و جوش چه بود


یقول لیت حبیبی یحبنی کرما

الیس حبک تأثیر حب ود ودود


وگر شناخته‌ای کاصل انس و جان ز کجاست

یکیست اصل پس این وحشت وحوش چه بود


ایا نضاره عیشی بما تهیجنی

متی تقر عیونی و صاحبی مفقود


وگر بدیدی جانی که پشت و رویش نیست

گه تصور عشاق پشت و روش چه بود


لئن سکرت بما قد سقیتنی یا دهر

اکون مثلک لدا لربه لکنود


وگر ز عشق تو سردفتر غرض ماییم

هزار دفتر و پیغام و گفت و گوش چه بود


نظر خود را بنویسید

نظرات