غزل شماره ۱۳۲۴: برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

برخیز ز خواب و ساز کن چنگ

کان فتنه مه عذار گلرنگ


نی خواب گذاشت خواجه نی صبر

نی نام گذاشت خواجه نی ننگ


بدرید خرد هزار خرقه

بگریخت ادب هزار فرسنگ


اندیشه و دل به خشم با هم

استاره و مه ز رشک در جنگ


استاره به جنگ کز فراقش

این عرصه چرخ تنگ شد تنگ


مه گوید بی ز آفتابش

تا کی باشم ز چرخ آونگ


بازار وجود بی‌عقیقش

گو باش خراب سنگ بر سنگ


ای عشق هزارنام خوش جام

فرهنگ ده هزار فرهنگ


بی‌صورت با هزار صورت

صورت ده ترک و رومی و زنگ


درده ز رحیق خویش یک جام

یا از رز خویش یک کفی بنگ


بگشا سر خنب را دگربار

تا سر بنهد هزار سرهنگ


تا حلقه مطربان گردون

مستانه برآورند آهنگ


مخمور رهد ز قیل و از قال

تا حشر چو حشریان بود دنگ


نظر خود را بنویسید

نظرات