غزل شماره ۱۴۴۹: زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

زان می که ز بوی او شوریده و سرمستم

دریاب مرا ساقی والله که چنینستم


ای ساقی مست من بنگر به شکست من

ای جسته ز دست من دریاب کز آن دستم


بشکست مرا دامت بشکستم من جامت

مستی تو و مستی من بشکستی و بشکستم


ای جان و دل مستان بستان سخنم بستان

گویی که نه ای محرم هستم به خدا هستم


پر کن ز می پیشین بنشین بر من بنشین

بنشین که چنین وقتی در خواب همی‌جستم


جان و سر تو یارا بر نقد بزن ما را

مفریب و مگو فردا بردارم و بفرستم


والله که بنگذارم دست از تو چرا دارم

تا لاف زنی گویی کز عربده وارستم


خواهم که ز باد می آتش بفروزانی

خواهم که ز آب خود چون خاک کنی پستم


نظر خود را بنویسید

نظرات