غزل شماره ۱۶۸۳: من که حیران ز ملاقات توام

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

من که حیران ز ملاقات توام

چون خیالی ز خیالات توام


به مراعات کنی دلجویی

اه که بی‌دل ز مراعات توام


ذات من نقش صفات خوش توست

من مگر خود صفت ذات توام


گر کرامات ببخشد کرمت

مو به مو لطف و کرامات توام


نقش و اندیشه من از دم توست

گویی الفاظ و عبارات توام


گاه شه بودم و گاهت بنده

این زمان هر دو نیم مات توام


دل زجاج آمد و نورت مصباح

من بی‌دل شده مشکات توام


ای مهندس که تو را لوحم و خاک

چون رقم محو تو و اثبات توام


چه کنم ذکر که من ذکر توام

چه کنم رای که رایات توام


سنریهم شد و فی انفسهم

هم توام خوان که ز آیات توام


نظر خود را بنویسید

نظرات