غزل شماره ۱۷۶۲: آمدستیم تا چنان گردیم

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

آمدستیم تا چنان گردیم

که چو خورشید جمله جان گردیم


مونس و یار غمگنان باشیم

گل و گلزار خاکیان گردیم


چند کس را نییم خاص چو زر

بر همه همچو بحر و کان گردیم


جان نماییم جسم عالم را

قره العین دیدگان گردیم


چون زمین نیستیم یغماگاه

ایمن و خوش چو آسمان گردیم


هر کی ترسان بود چو ترسایان

همچو ایمان بر او امان گردیم


هین خمش کن از آن هم افزونیم

که بر الفاظ و بر زبان گردیم


نظر خود را بنویسید

نظرات