غزل شماره ۱۹۱۶: برآ بر بام و اکنون ماه نو بین

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

برآ بر بام و اکنون ماه نو بین

درآ در باغ و اکنون سیب می چین


از آن سیبی که بشکافد در روم

رود بوی خوشش تا چین و ماچین


برآ بر خرمن سیب و بکش پا

ز سیب لعل کن فرش و نهالین


اگر سیبش لقب گویم وگر می

وگر نرگس وگر گلزار و نسرین


یکی چیز است در وی چیست کان نیست

خدا پاینده دارش یا رب آمین


بیا اکنون اگر افسانه خواهی

درآ در پیش من چون شمع بنشین


همی‌ترسم که بگریزی ز گوشه

برآ بالا برون انداز نعلین


به پهلویم نشین برچفس بر من

رها کن ناز و آن خوهای پیشین


بیامیز اندکی ای کان رحمت

که تا گردد رخ زرد تو رنگین


روا باشد وگر خود من نگویم

همیشه عشوه و وعده دروغین


از این پاکی تو لیکن عاشقان را

پراکنده سخن‌ها هست آیین


زهی اوصاف شمس الدین تبریز

زهی کر و فر و امکان و تمکین


نظر خود را بنویسید

نظرات