غزل شماره ۲۱۴۷: چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

چیست که هر دمی چنین می‌کشدم به سوی او

عنبر نی و مشک نی بوی وی است بوی او


سلسله‌ای است بی‌بها دشمن جمله توبه‌ها

توبه شکست من کیم سنگ من و سبوی او


توبه شکست او بسی توبه و این چنین کسی

پرده دری و دلبری خوی وی است خوی او


توبه‌ی من برای او توبه‌شکن هوای او

توبه من گناه من سوخته پیش روی او


شاخ و درخت عقل و جان نیست مگر به باغ او

آب حیات جاودان نیست مگر به جوی او


عشق و نشاط گستری با می و رطلِ ساغری

می‌رسد از کنارها غلغل و های هوی او


مرد که خودپسند شد همچو کدو بلند شد

تا نشود ز خود تهی پر نشود کدوی او


سایه که باز می‌شود جمع و دراز می‌شود

هست ز آفتاب جان قوت جست و جوی او


سایه وی است و نور او جمع وی است و دور او

نور ز عکس روی او سایه ز عکس موی او


ای مه و آفتاب جان پرده دری مکن عیان

تا ز فلک فرودَرَد پرده‌ی هفت تویِ او


چیست درون جَیب من جز تو و من حجاب من

ای من و تو فنا شده پیش بقای اویِ او


نظر خود را بنویسید

نظرات