غزل شماره ۲۱۸۲: به پیشت نام جان گویم زهی رو

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

به پیشت نام جان گویم زهی رو

حدیث گلستان گویم زهی رو


تو این جا حاضر و شرمم نباشد

که از حسن بتان گویم زهی رو


بهار و صد بهار از تو خجل شد

من افسانه خزان گویم زهی رو


تو شاهنشاه صد جان و جهانی

من از جان و جهان گویم زهی رو


حدیثت در دهان جان نگنجد

حدیثت از زبان گویم زهی رو


جهان گم گشت و ماهت آشکارا

چنین مه را نهان گویم زهی رو


همه عالم ز نورت لعل در لعل

به پیش تو ز کان گویم زهی رو


ز تو دل‌ها پر از نور یقین است

یقین را از گمان گویم زهی رو


چو خورشید جمالت بر زمین تافت

ز ماه و اختران گویم زهی رو


چو لطف شمس تبریزی ز حد رفت

من از وی گر فغان گویم زهی رو


نظر خود را بنویسید

نظرات