غزل شماره ۲۲۱۴: خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

خنک آن دم که نشینیم در ایوان من و تو

به دو نقش و به دو صورت به یکی جان من و تو


داد باغ و دم مرغان بدهد آب حیات

آن زمانی که درآییم به بستان من و تو


اختران فلک آیند به نظاره ما

مه خود را بنماییم بدیشان من و تو


من و تو بی‌من و تو جمع شویم از سر ذوق

خوش و فارغ ز خرافات پریشان من و تو


طوطیان فلکی جمله شکرخوار شوند

در مقامی که بخندیم بدان سان من و تو


این عجبتر که من و تو به یکی کنج این جا

هم در این دم به عراقیم و خراسان من و تو


به یکی نقش بر این خاک و بر آن نقش دگر

در بهشت ابدی و شکرستان من و تو


نظر خود را بنویسید

نظرات