غزل شماره ۲۶۳۶: ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

ای مونس ما خواجه ابوبکر ربابی

گر دلشده‌ای چند پی نان و کبابی


آتش خور در عشق به مانند شترمرغ

اندر عقب طعمه چه شاگرد عقابی


لقمه دهدت تا کند او لقمه خویشت

این چرخ فریبنده و این برق سحابی


هین لقمه مخور لقمه مشو آتش او را

بی‌لقمه او در دل و جان رزق بیابی


آن وقت که از ناف همی‌خورد تنت خون

نی حلق و گلو بود و نه خرمای رطابی


آن ماهی چه خورده‌ست که او لقمه ما شد

در چشم نیاید خورش مردم آبی


از نعمت پنهان خورد این نعمت پیدا

زان راه شود فربه و زان ماه خضابی


گر ز آنک خرابت کند این عشق برونی

چون سنبله شد دانه در این روز خرابی


آن سنبله از خاک برآورد سر و گفت

من مردم و زنده شدم از داد ثوابی


خواهی که قیامت نگری نقد به باغ آی

نظاره سرسبزی اموات ترابی


ماییم که پوسیده و ریزیده خاکیم

امروز چو سرویم سرافراز و خطابی


بی‌حرف سخن گوی که تا خصم نگوید

کاین گفت کسان است و سخن‌های کتابی


نظر خود را بنویسید

نظرات