غزل شماره ۲۶۸۸: صلا ای صوفیان کامروز باری

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

صلا ای صوفیان کامروز باری

سماع است و شراب و عیش آری


صلا که ساعتی دیگر نیابی

ز مشرق تا به مغرب هوشیاری


چنان در بحر مستی غرق گردند

که دل در عشق خوبی خوش عذاری


از این مستان ننوشی های و هویی

وزین خوبان نبینی گوشواری


در این مستان کجا وهمی رسیدی

گر این مستان ننالند از خماری


به صد عالم نگنجد از جلالت

چنین سلطان و اعظم شهریاری


ولیکن چون غبار انگیخت اسپش

به وهم آمد کر و فر سواری


دهان بربند کاین جا یک نظر نیست

که بشناسد سواری از غباری


نظر خود را بنویسید

نظرات