غزل شماره ۲۷۷۰: رخ‌ها بنگر تو زعفرانی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

رخ‌ها بنگر تو زعفرانی

کز درد همی‌دهد نشانی


شهری بنگر ز درد رنجور

چون باغ به موسم خزانی


این درد ز غصه فراق است

از هیبت حکم آسمانی


بیم است فلک سیاه گردد

از آتش و ناله نهانی


دوزخ بنگر که سر برآورد

ناگه ز میان شادمانی


برخاست غریو جان ز هر سو

هان ای کس بی‌کسان تو دانی


فرمود که این فراق فانی است

افغان ز فراق جاودانی


یا رب چه شود اگر تو ما را

از هر دو فراق وارهانی


این گفته و بسته شد دهانم

باقی تو بگو اگر توانی


نظر خود را بنویسید

نظرات