غزل شماره ۲۷۷۲: ای آنک تو خواب ما ببستی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

ای آنک تو خواب ما ببستی

رفتی و به گوشه‌ای نشستی


ما را همه بند دام کردی

ما بند شدیم و تو بجستی


جز دام تو نیست کفر و ایمان

یا رب که چه بس درازدستی


گر خواب و قرار رفت غم نیست

دولت بر ماست چون تو هستی


چون ساقی عاشقان تو باشی

پس باقی عمر ما و مستی


ای صورت جان و جان صورت

بازار بتان همه شکستی


ما را چو خیال تو بود بت

پس واجب گشت بت پرستی


عقل دومی و نفس اول

ای آمده بهر ما به پستی


این وهم من است شرح تو نیست

تو خود هستی چنانک هستی


نظر خود را بنویسید

نظرات