غزل شماره ۲۹۸۶: ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات
ای عشق کز قدیم تو با ما یگانهای
یک یک بگو تو راز چو از عین خانهای
از بیم آتش تو زبان را ببستهایم
تا خود چه آتشی تو و یا چه زبانهای
هر دم خرابیی است ز تو شهر عقل را
باد چراغ عقلی و باده مغانهای
یا دوست دوستی تو و یا نیک دشمنی
یا در میان هر دو تو شکل میانهای
گویند عاقلان دم عاشق فسانهای است
شب روز کن چرایی اگر تو فسانهای
ای آنک خوبی تو نشانید فتنهها
عشق تو است فتنه و تو خود نشانهای
ای شاه شاه و مفخر تبریز شمس دین
نور زمینیان و جمال زمانهای