غزل شماره ۳۰۰۵: آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

آن دل که گم شده‌ست هم از جان خویش جوی

آرام جان خویش ز جانان خویش جوی


اندر شکر نیابی ذوق نبات غیب

آن ذوق را هم از لب و دندان خویش جوی


دو چشم را تو ناظر هر بی‌نظر مکن

در ناظری گریز و ازو آن خویش جوی


نقلست از رسول که مردم معادنند

پس نقد خویش را برو از کان خویش جوی


از تخت تن برون رو و بر تخت جان نشین

از آسمان گذر کن و کیوان خویش جوی


برقی که بر دلت زد و دل بی‌قرار شد

آن برق را در اشک چو باران خویش جوی


انبان بوهریره وجود توست و بس

هر چه مراد توست در انبان خویش جوی


ای بی‌نشان محض نشان از کی جویمت

هم تو بجو مرا و به احسان خویش جوی


نظر خود را بنویسید

نظرات