غزل شماره ۳۰۰۶: سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

سیمرغ و کیمیا و مقام قلندری

وصف قلندرست و قلندر از او بری


گویی قلندرم من و این دل پذیر نیست

زیرا که آفریده نباشد قلندری


دام و دم قلندر بی‌چون بود مقیم

خالیست از کفایت و معنی داوری


از خود به خود چه جویی چون سر به سر توی

چون آب در سبویی کلّی ز کلّ پری


از خود به خود سفر کن در راه عاشقی

وین قصه مختصر کن ای دوست یک سری


نی بیم و نی امید نه طاعت نه معصیت

نی بنده نی خدای نه وصف مجاوری


عجزست و قدرتست و خدایی و بندگی

بیرون ز جمله آمد این ره چو بنگری


راه قلندری ز خدایی برون بود

در بندگی نیاید و نه در پیمبری


زینهار تا نلافد هر عاشق از گزاف

کس را نشد مسلم این راه و ره بری


نظر خود را بنویسید

نظرات