غزل شماره ۳۰۵۹: چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

چه باک دارد عاشق ز ننگ و بدنامی

که عشق سلطنت است و کمال و خودکامی


پلنگ عشق چه ترسد ز رنگ و بوی جهان

نهنگ فقر چه ترسد ز دوزخ آشامی


چگونه باشد عاشق ز مستی آن می

که جام نیز ز تیزیش گم کند جامی


چه جای خاک که بر کوه جرعه‌ای برریخت

هزار عربده آورد و شورش و خامی


تو جام عشق چه دانی چو شیشه دل باشی

تو دام عشق چه دانی چو مرغ این دامی


ز صاف بحر نگویم اگر کفش بینی

مثال زیبق بر هیچ کف نیارامی


ملول و تیره شدی مر صفاش را چه گنه

نبات را چه جنایت چو سرکه آشامی


که خاک بر سر سرکا و مرد سرکه فروش

که شهد صاف ننوشد ز تیره ایامی


به من نگر که در این بزم کمترین عامم

ز بیخودی نشناسم ز خاص تا عامی


نظر خود را بنویسید

نظرات