غزل شماره ۳۱۰۵: ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

ز صبحگاه فتادم به دست سرمستی

نهاده جام چو خورشید بر کف دستی


ز نوبهار رخش این جهان گلستانی

به پیش قامت زیباش آسمان پستی


فروگرفت مرا مست وار و می‌گفتم

بجستمی من از او گر بهانه‌ای هستی


بگفت حیله مکن هین گمان مبر که اگر

تن تو حیله شدی سر به سر ز ما رستی


بریخت بر من از آن می که چرخ پست شدی

اگر ز جرعه آن می دمی بخوردستی


بتاب مفخر ایام شمس تبریزی

ایا فکنده در این بحر نور شستستی


نظر خود را بنویسید

نظرات