غزل شماره ۳۱۲۱: هم ایثار کردی هم ایثار گفتی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

هم ایثار کردی هم ایثار گفتی

که از جور دوری و با لطف جفتی


چراغ خدایی به جایی که آیی

حیات جهانی به هر جا که افتی


تو قانون شادی به عالم نهادی

چه‌ها بخش کردی چه درها که سفتی


ولیکن ز مستان به مکر و به دستان

شرابیست نادر که آن را نهفتی


به بازار راعی چه نادرمتاعی

به جان ار فروشی یکی عشوه مفتی


به زیر و به بالا تو بودی معلا

فلک را دریدی چمن را شکفتی


به صورت ز خاکی و زین خاک پاکی

چو پاکان گردون نخوردی نخفتی


تو کن شرح این را که در هر بیانی

چو با دل جنوبی غبارات رفتی


نظر خود را بنویسید

نظرات