غزل شماره ۳۱۷۰: ای که تو از عالم ما می‌روی

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل غزلیات

ای که تو از عالم ما می‌روی

خوش ز زمین سوی سما می‌روی


ای قفس اشکسته و جسته ز بند

پر بگشادی به کجا می‌روی؟


سر ز کفن بر زن و ما را بگو

که: « ز وطن خویش چرا می‌روی؟ »


نی غلطم، عاریه بود این وطن

سوی وطنگاه بقا می‌روی


چون ز قضا دعوت و فرمان رسید

در پی سرهنگ قضا می‌روی


یا که ز جنات نسیمی رسید

در پی رضوان رضا می‌روی


یا ز تجلی جلال قدیم

مضطرب و بی‌سر و پا می‌روی


یا ز شعاعات جمال خدا

مست ملاقات لقا می‌روی


یا ز بن خم جهان همچو درد

صاف شدی سوی علا می‌روی


یا به صفاتی که خموشان کنند

خامش و مخفی و خفا می‌روی


نظر خود را بنویسید

نظرات