رباعی شماره ۹۵۲: دل آمد و گفت هست سوداش دراز

نوشته مولوی در دیوان شمس مولوی فصل رباعیات

دل آمد و گفت هست سوداش دراز

شب آمد و گفت زلف زیباش دراز


سرو آمد و گفت قد و بالاش دراز

او عمر عزیز ماست گو باش دراز


نظر خود را بنویسید

نظرات