بخش ۱۰۲ - پرسیدن صدیقه رضی‌الله عنها از مصطفی صلی‌الله علیه و سلم کی سر باران امروزینه چه بود: گفت صدیقه که ای زبده وجود

نوشته مولوی در مثنوی معنوی مولوی فصل دفتر اول

گفت صدیقه که ای زبدهٔ وجود

حکمت باران امروزین چه بود


این ز بارانهای رحمت بود یا

بهر تهدیدست و عدل کبریا


این از آن لطف بهاریات بود

یا ز پاییزی پر آفات بود


گفت این از بهر تسکین غمست

کز مصیبت بر نژاد آدمست


گر بر آن آتش بماندی آدمی

بس خرابی در فتادی و کمی


این جهان ویران شدی اندر زمان

حرصها بیرون شدی از مردمان


استن این عالم ای جان غفلتست

هوشیاری این جهان را آفتست


هوشیاری زان جهانست و چو آن

غالب آید پست گردد این جهان


هوشیاری آفتاب و حرص یخ

هوشیاری آب و این عالم وسخ


زان جهان اندک ترشح می‌رسد

تا نغرد در جهان حرص و حسد


گر ترشح بیشتر گردد ز غیب

نه هنر ماند درین عالم نه عیب


این ندارد حد سوی آغاز رو

سوی قصهٔ مرد مطرب باز رو


نظر خود را بنویسید

نظرات