بخش ۷ - معشوق را زیر چادر پنهان کردن جهت تلبیس و بهانه گفتن زن کی ان کید کن عظیم: چادر خود را برو افکند زود

نوشته مولوی در مثنوی معنوی مولوی فصل دفتر چهارم

چادر خود را برو افکند زود

مرد را زن ساخت و در را بر گشود


زیر چادر مرد رسوا و عیان

سخت پیدا چون شتر بر نردبان


گفت خاتونیست از اعیان شهر

مر ورا از مال و اقبالست بهر


در ببستم تا کسی بیگانه‌ای

در نیاید زود نادانانه‌ای


گفت صوفی چیستش هین خدمتی

تا بر آرم بی‌سپاس و منتی


گفت میلش خویشی و پیوستگیست

نیک خاتونیست حق داند که کیست


خواست دختر را ببیند زیر دست

اتفاقا دختر اندر مکتبست


باز گفت ار آرد باشد یا سبوس

می‌کنم او را به جان و دل عروس


یک پسر دارد که اندر شهر نیست

خوب و زیرک چابک و مکسب کنیست


گفت صوفی ما فقیر و زار و کم

قوم خاتون مال‌دار و محتشم


کی بود این کفو ایشان در زواج

یک در از چوب و دری دیگر ز عاج


کفو باید هر دو جفت اندر نکاح

ورنه تنگ آید نماند ارتیاح


نظر خود را بنویسید

نظرات