بخش ۲۰ - صفت طاوس و طبع او و سبب کشتن ابراهیم علیه‌السلام او را: آمدیم اکنون به طاوس دورنگ

نوشته مولوی در مثنوی معنوی مولوی فصل دفتر پنجم

آمدیم اکنون به طاوس دورنگ

کو کند جلوه برای نام و ننگ


همت او صید خلق از خیر و شر

وز نتیجه و فایدهٔ آن بی‌خبر


بی‌خبر چون دام می‌گیرد شکار

دام را چه علم از مقصود کار


دام را چه ضر و چه نفع از گرفت

زین گرفت بیهده‌ش دارم شگفت


ای برادر دوستان افراشتی

با دو صد دلداری و بگذاشتی


کارت این بودست از وقت ولاد

صید مردم کردن از دام وداد


زان شکار و انبهی و باد و بود

دست در کن هیچ یابی تار و پود


بیشتر رفتست و بیگاهست روز

تو به جد در صید خلقانی هنوز


آن یکی می‌گیر و آن می‌هل ز دام

وین دگر را صید می‌کن چون لام


باز این را می‌هل و می‌جو دگر

اینت لعب کودکان بی‌خبر


شب شود در دام تو یک صید نی

دام بر تو جز صداع و قید نی


پس تو خود را صید می‌کردی به دام

که شدی محبوس و محرومی ز کام


در زمانه صاحب دامی بود

هم‌چو ما احمق که صید خود کند


چون شکار خوک آمد صید عام

رنج بی‌حد لقمه خوردن زو حرام


آنک ارزد صید را عشقست و بس

لیک او کی گنجد اندر دام کس


تو مگر آیی و صید او شوی

دام بگذاری به دام او روی


عشق می‌گوید به گوشم پست پست

صید بودن خوش‌تر از صیادیست


گول من کن خویش را و غره شو

آفتابی را رها کن ذره شو


بر درم ساکن شو و بی‌خانه باش

دعوی شمعی مکن پروانه باش


تا ببینی چاشنی زندگی

سلطنت بینی نهان در بندگی


نعل بینی بازگونه در جهان

تخته‌بندان را لقب گشته شهان


بس طناب اندر گلو و تاج دار

بر وی انبوهی که اینک تاجدار


هم‌چو گور کافران بیرون حلل

اندرون قهر خدا عز و جل


چون قبور آن را مجصص کرده‌اند

پردهٔ پندار پیش آورده‌اند


طبع مسکینت مجصص از هنر

هم‌چو نخل موم بی‌برگ و ثمر


نظر خود را بنویسید

نظرات