بخش ۱۸۰ - کبر و ناز: یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت

نوشته اقبال لاهوری در دیوان اقبال لاهوری فصل پیام مشرق

یخ ، جوی کوه را ز ره کبر و ناز گفت

ما را ز مویهٔ تو شود تلخ روزگار


گستاخ می سرائی و بیباک میروی

هر سال شوخ دیده و آواره تر ز پار


شایان دودمان کهستانیان نئی

خود را مگوی دخترک ابر کوهسار


گردنده و فتنده و غلطنده ئی بخاک

راه دگر بگیر و برو سوی مرغزار


گفت آب جو چنین سخن دل شکن مگوی

بر خویشتن مناز و نهال منی مکار


من میروم که در خور این دودمان نیم

تو خویش را ز مهر درخشان نگاه دار


نظر خود را بنویسید

نظرات