بخش ۱۷ - برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا: برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا

نوشته اقبال لاهوری در دیوان اقبال لاهوری فصل زبور عجم

برون کشید ز پیچاک هست و بود مرا

چه عقده ها که مقام رضا گشود مرا


تپید عشق و درین کشت نا بسامانی

هزار دانه فرو کرد تا درود مرا


ندانم اینکه نگاهش چه دید در خاکم

نفس نفس به عیار زمانه سود مرا


جهانی از خس و خاشاک در میان انداخت

شرارهٔ دلکی داد و آزمود مرا


پیاله گیرز دستم که رفت کار از دست

کرشمه بازی ساقی ز من ربود مرا


نظر خود را بنویسید

نظرات