بخش ۳۷ - هوای خانه و منزل ندارم: هوای خانه و منزل ندارم

نوشته اقبال لاهوری در دیوان اقبال لاهوری فصل زبور عجم

هوای خانه و منزل ندارم

سر راهم غریب هر دیارم


سحر می گفت خاکستر صبا را

«فسرد از باد این صحرا شرارم


گذر نرمک ، پریشانم مگردان

ز سوز کاروانی یادگارم»


ز چشمم اشک چون شبنم فرو ریخت

که من هم خاکم و در رهگذارم


بگوش من رسید از دل سرودی

که جوی روزگار از چشمه سارم


ازل تاب و تب پیشنیهٔ من

ابد از ذوق و شوق انتظارم


میندیش از کف خاکی میندیش

بجان تو که من پایان ندارم


نظر خود را بنویسید

نظرات