بخش ۵۰ - خاور که آسمان بکمند خیال اوست: خاور که آسمان بکمند خیال اوست

نوشته اقبال لاهوری در دیوان اقبال لاهوری فصل زبور عجم

خاور که آسمان بکمند خیال اوست

از خویشتن گسسته و بی سوز آرزوست


در تیره خاک او تب و تاب حیات نیست

جولان موج را نگران از کنار جوست


بتخانه و حرم همه افسرده آتشی

پیر مغان شراب هوا خورده در سبوست


فکر فرنگ پیش مجاز آورد سجود

بینای کور و مست تماشای رنگ و بوست


گردنده تر ز چرخ و رباینده تر ز مرگ

از دست او به دامن ما چاک بی رفوست


خاکی نهاد و خو ز سپهر کهن گرفت

عیار و بی مدار و کلان کار و تو بتوست


مشرق خراب و مغرب از آن بیشتر خراب

عالم تمام مرده و بی ذوق جستجوست


ساقی بیار باده و بزم شبانه ساز


ما را خراب یک نگه محرمانه ساز


نظر خود را بنویسید

نظرات