بخش ۷۴ - ز سلطان کنم آرزوی نگاهی: ز سلطان کنم آرزوی نگاهی

نوشته اقبال لاهوری در دیوان اقبال لاهوری فصل زبور عجم

ز سلطان کنم آرزوی نگاهی

مسلمانم از گل نسازم الهی


دل بی نیازی که در سینه دارم

گدا را دهد شیوهٔ پادشاهی


ز گردون فتد آنچه بر لالهٔ من

فرو ریزم او را به برگ گیاهی


چو پروین فرو ناید اندیشهٔ من

به دریوزهٔ پرتو مهر و ماهی


اگر آفتابی سوی من خرامد

به شوخی بگردانم او را ز راهی


به آن آب و تابی که فطرت ببخشد

درخشم چو برقی به ابر سیاهی


ره و رسم فرمانروایان شناسم

خران بر سر بام و یوسف به چاهی


نظر خود را بنویسید

نظرات