غزل شمارهٔ ۲۲۶: با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما

نوشته بیدل دهلوی در دیوان اشعار بیدل دهلوی فصل غزلیات

با کمال اتحاد از وصل مهجوریم ما

همچو ساغر می به‌ لب داریم و مخموریم ما


پرتو خورشید جز در خاک نتوان ‌یافتن

یک‌ زمین و آسمان از اصل خود دوریم‌ ما


د رتجلی سوختیم و چشم بینش وا نشد

سخت پابرجاست جهلِ ما، مگر طوریم ما


با وجود ناتوانی سر به‌ گردون سوده‌ایم

چون مه سرخط عجزیم و مغروریم ما


تهمت حکم قضا را چاره نتوان یافتن

اختیار از ماست چندانی‌ که مجبوریم ما


مفت ساز بندگی‌ گر غفلت و گر آگهی

پیش نتوان برد جز کاری‌که مأموریم ما


بحر در آغوش و موج ما همان محوِ کنار

کارها با عشق بی‌پرواست معذوریم ما


نظر خود را بنویسید

نظرات