غزل شمارهٔ ۲۸۲: غباریم زحمتکش بادها

نوشته بیدل دهلوی در دیوان اشعار بیدل دهلوی فصل غزلیات

غباریم زحمتکش بادها

به وحشت اسیرند آزادها


املها به دوش نفس بسته‌ایم

سفریک قدم راه و این زادها


جهان ستم چون نیستان پر است

ز انگشت زنهار فریادها


به هر دامی از آرزو دانه‌ای‌ست

گرفتار خویشند صیادها


برون آمدن نیست زین آب وگل

بنالید ای سرو و شمشادها


فسردن هم آسوده جان می‌کند

به هر سنگ خفته‌ست فرهادها


غنیمت شمارند پیغام هم

فراموشی است آخر این یادها


بد ونیک تاکی شماردکسی

جهان است بگذر ز تعدادها


چه‌خوب‌و چه‌زشت ازنظر رفته‌گیر

پری می‌زنند این پریزادها


به پیری ستم‌کرد ضعف قوی

مپرسید از این خانه آبادها


به صید نقب ازین بیش نشکافتیم

که تا آب و خاک است بنیادها


ز نقش قدم خاک ما غافل است

همه انتخابیم ازین صادها


نوی بیدل از ساز امکان نرفت

نشد کهنه تجدید ایجادها


نظر خود را بنویسید

نظرات