غزل شمارهٔ ۶۸۳: کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست

نوشته بیدل دهلوی در دیوان اشعار بیدل دهلوی فصل غزلیات

کو خلوت و چه انجمن آثار جاه اوست

هرجا مژه بلندکنی بارگاه اوست


دل را برون زخود همه یک‌گام رفتنی‌ست

گر برق ناله نیست نگه شمع راه اوست


اقبال خاکسار محبت ز بس رساست

گرد شکسته نیز درتن ره‌کلاه اوست


ای بی‌خبر ز صافدلان احتراز چیست

زنگی‌ست آنکه آینه روز سیاه اوست


تا راه عافیت سپری‌، مشق عجزکن

آتش همان شکستن رنگش پناه اوست


از ریشه‌کاریِ دل وحشت ثمر مپرس

هرجا، ز خود برآمده‌ای هست‌، آه اوست


زان دم‌که مه به نسبت رویت مقابل است

باریکی هلال لب عذرخواه اوست


مشکل‌که دل شکیبد از آیینه‌داریش

خورشید هم ز هاله‌پرستان ماه اوست


حسرت شهیدی‌ام به هوس داغ‌ کرده است

در خاک و خون سری ‌که ندارم به راه اوست


امشب عیار حسرت بیدل‌ گرفته‌ایم

هر اشک بوته‌ای زگداز نگاه اوست


نظر خود را بنویسید

نظرات