غزل شمارهٔ ۷۳۰: صفای حال ما مغشوش رنگیست

نوشته بیدل دهلوی در دیوان اشعار بیدل دهلوی فصل غزلیات

صفای حال ما مغشوش رنگیست

عدم ‌را نام هستی سخت ننگیست


ز قید سخت جانیها مپرسید

شرار ما قفس فرسوده سنگیست


به هر جا بال عجز ما گشودند

پر پرواز نقش پای لنگی ‌ست


نواهایی که دارد ساز زنجیر

ز شست شهرت‌مجنون خدنگیست


جهان گرد سویدای که دارد

ز داغ لاله این صحرا پلنگیست


سراپا بالم و از عجز طاقت

چوگل پروازم از رنگی به رنگیست


چو شمع از فکر هستی می‌گدازم

بغل واکردن جیبم نهنگیست


شکستن شاقی بزم است هشدار

می و‌ مینا و جام اینجا نرنگیست


جهان ‌، جنس بد و نیکی ندارد

تویی سرمایه ‌هر جا صلح‌ و جنگیست


به یکتایی طرف‌گردیدنت چند

خیال‌اندیشی آیینه زنگیست


نواپروردهٔ عجزیم بیدل

درین دریا خم هر موج چنگیست


نظر خود را بنویسید

نظرات