غزل شمارهٔ ۱۹۲۵: گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل

نوشته بیدل دهلوی در دیوان اشعار بیدل دهلوی فصل غزلیات

گر چنین جوشاند آثار دویی ننگش ز دل

دیدن آیینه خواهدکرد دلتنگش ز دل


آدمی را تا نفس باقیست باید سوختن

پاس مطلب آتشی داده‌ست در چنگش ز دل


ناتوانی هر کرا چون نی دلیل جستجو است

تا به لب صد نردبان می‌بندد آهنگش ز دل


دقتی دارد خرام کاروان زندگی

چون نفس باید شمردن‌ گام و فرسنگش ز دل


ناله‌واری گل کند کاش از چکیدنهای اشک

می‌زنم این شیشه هم عمریست بر سنگش ز دل


طینت آیینه و خاصیت زاهد یکی است

تاکجاها صافی ظاهر برد زنگش ز دل


خامی فطرت دل ما را به داغ وهم سوخت

ای ‌خدا آتش فتد در عالم ننگش ز دل


غنچهٔ ما بر تغافل تا کجا چیند بساط

می‌رسد آواز پای رفتن رنگش ز دل


در طلسم ما و من جهد نفس خون خوردنست

بر نمی‌آرد چه سازد وحشت لنگش ز دل


شوخی طاووس این‌گلشن برون بیضه نیست

آسمان برمی‌کشد عمریست نیرنگش ز دل


با خرد گفتم درین محفل که دارد عافیت

گفت آن سازی ‌که نتوان یافت آهنگش ز دل


لیلی آزاد و این نُه خیمه دام وهم کیست

از فضولی اینقدر من کرده‌ام تنگش ز دل


چون نفس بیدل چه خواهد جز فغان برداشتن

آن ترازویی‌ که باشد در نظر سنگش ز دل


نظر خود را بنویسید

نظرات