غزل شماره ۱: به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکل‌ها

نوشته ابن حسام خوسفی در دیوان اشعار ابن حسام خوسفی فصل غزلیات

به امیدی که بگشاید ز لعل یار مشکلها

خیال آن لب میگون چه خون افتاده در دلها


مخسب ای دیده چون نرگس به خوشخوابی و مخموری

که شبخیزان همه رفتند و بربستند محملها


دلا در دامن پیر مغان زن دست و همت خواه

که بی سالک نشاید کرد قطعاً قطع منزلها


سبکباران برون بردند رخت از بحر بی‌پایان

نمی‌یابند بیرون شو گرانباران به ساحلها


نظر ابن حسام از ماسوی بردند و او را بین

«مَتی ما تَلقَ مَن تَهوی دَع الدنیا وَ اهمِلها»


ز حد بگذشت مشتاقی به جام بادهٔ باقی

«اَلا یا ایُّها الساقی ادر کَاساً وَناوِلها»


نظر خود را بنویسید

نظرات