غزل شماره ۵۵: بیا بیا که در این خطه خراب‌آباد

نوشته ابن حسام خوسفی در دیوان اشعار ابن حسام خوسفی فصل غزلیات

بیا بیا که در این خطه ی خراب آباد

نگشت بی تو دمی این دل خراب آباد


گره زن آن زلف بنفشه بر لاله

که کار بسته ی من جز بدان گره نگشاد


چو لاله صرف مکن با پیاله حاصل عمر

که دور مایه ی جوراست و دهر بی بنیاد


به ناز خویش مبین در نیاز من بنگر

که روزگاربسی چون من و تو دارد یاد


نسیم عقده ی زلفت اگرچه خوشبویست

درو مپیچ که نتوان گره زدن در باد


فروغ لاله مگر عکس روی شیرین است

که گرد کوه برآمد به دیدن فرهاد


نشان همی دهد از خط و خدّ و بالایت

بنفشه و گل نسرین و قامت شمشاد


هزار دیده ی نرگس به قامتت نگران

زنار خویش توچون سرو از آن همه آزاد


ز زهد خشک ریائی دلم به تنگ آمد

«زدیم بر صف رندان و هرچه بادا باد»


به آشکار بده می به دست ابن حسام

«شراب و عیش نهان چیست کار بی بنیاد»


نظر خود را بنویسید

نظرات