شمارهٔ ۲۰۱ - در مدح اتسز: نگارینا ، به هر معنی تمامی

نوشته رشیدالدین وطواط در دیوان وطواط فصل قصاید

نگارینا ، به هر معنی تمامی

دل از وصل تو یابد شاد کامی


بقامت حسرت سرو بلندی

بطلعت غیرت ماه تمامی


ثغوزک مثل عقدالدر حسنا

و عقدالدر متشق النظامی


و مجهُکَ کالهلالِ إذا تَبَدَّی

یشق سناه اودیةالظلامی


خور تابان ، که سلطان نجومست

کند پیش جمال تو غلامی


پریروی و پری خویی و با ما

نه جفت جامه و نه یار جامی


جبینک ساطع کالبرق ، منه

جفونی هاطلات کالغمامی


و جفنک لیس یدعی الجفن الا

و فی الحاظه عمل الحسامی


ببوس و غمزه همچون نوش و نیشی

بجعد و طره همچون صبح و شامی


اگر رویم چو زر پخته کردی

سزد ، زیرا ببر چون سیم خامی


یمللنی فراقک کل میل

علی لهب شدید الاضطرامی


ابیت و فی جفونی ماء حزن

و ما بینالضلوع نطی غرامی


تو ، ای موی نگار ، از روی معنی

همه مشکی ، اگر چه زلف نامی


معطر کرده عالم را نسیمت

مگر خلق شهنشاه انامی


کریم فی السخا کفیه بحر

خضیم زاخر الامواج طامی


شعار نهاه للایام زین

و حصن علاء للاسلام حامی


برای او جهان ملک روشن

بسعی او درخت عدل نامی


جناب فرخ او زایران را

شده چون خطهٔ کعبه گرامی


صفاءالبشر من لعناه بادا

و غیثالبر من غیاه حامی


و منه الملک محمل النواحی

و منه الشرع مرعی الذمامی


خداوندا ، تویی کزداد و دانش

امور دولت و دین را قوامی


جهان را آسمان افتخاری

هدی را آفتاب احترامی


ولیک فی سعود و ابتهاج

و خصمک فی عناء و اغتمامی


فهذا ساحب ذیل الامانی

و هذا شارب الکاس الحمامی


نه همچون عزم تو شمشیر هندی

نه همچون رای تو شعرای شامی


ظفر با تو خرامد ، هر کجا تو

ز بهر نصرة ملت خرامی


فدیتک قد عمرت برغم دهر

بناء مفاخر بعد انهدامی


فمنک ملکت ناصیة المباعی

ومنک بلغت قاصیةالمرامی


مرا پیرایهٔ امنی و یمنی

مرا سرمایهٔ نامی و کامی


جهان پر بند و دام حادثانست

مرا اصل امان زان بند و دامی


بقیت منعما و حماک کهف

یلوذ به جماهیر الانامی


و قدرک راسخ البیان راس

و مجدک شامخ الار کان سامی


نظر خود را بنویسید

نظرات