خبیثات
نوشته سعدی در خبیثات و مجالس الهزل
خبیثات
شماره ۱: مرکب از بهر راحتی باشد - بنده از اسب خویش در رنج است
شماره ۲: گیسوی عنبرینه گردن تمام بود - دلبند مشکبوی چه محتاج لادن است
شماره ۳: آنکه سروش به قد و بالا نیست - با همه راست است با ما نیست
شماره ۴: ز چشم مست تو امید خواب میبینم - تو خوش بخفتکه ما را قرار خفتن نیست
شماره ۵: زر به امرد کسی دهد به گزاف - که نداند طریقت زردشت
شماره ۶: دی مردکی آب پشت میریخت به دشت - میگفت و ازین حدیث می در نگذشت
شماره ۷: تتری گر کشد مخنث را - تتری را دگر نباید کشت
شماره ۸: قلتبان تا به یاد دارد جفت - خیر در حق او تواند گفت
شماره ۹: مردکی را که زن طلاق افتاد - شوهری دیگر اتفاق افتاد
شماره ۱۰: آن شیفته را چو باد در بوق افتاد - آن گنبد سیمرنگ بر باد بداد
شماره ۱۱: آن عهد به یاد داری و دولت و داد - کز عاشق بیچاره نمیکردی یاد؟
شماره ۱۲: گفتم که بیا پیش من ای حورنژاد - گفتا که بیار تا چهام خواهی داد
شماره ۱۳: ترسم که بنفشه آب سیبت ببرد - بازار جمال دلفریبت ببرد
شماره ۱۴: طب جالینوس باشد کیر در کون تو برد - طبع صفراوی بود، لیمو در آن باید فشرد
شماره ۱۵: از می طرب افزاید و مردی خیزد - وز طبع گیا خشکی و سردی خیزد
شماره ۱۶: هر کس که به بارگاه سامی نرسد - از بخت سیاه و بد کلامی نرسد
شماره ۱۷: دیوار چه حاجت که منقش باشد - یا عود و شکر بر سر آتش باشد؟
شماره ۱۸: زر به خر کندهای نباید داد - که مزاجش نه معتدل باشد
شماره ۱۹: ندیدم امرد سی ساله چون تو در عالم - عجوبهای چنین، آخرالزمان باشد
شماره ۲۰: دوش گفتم ز عشق توبه کنم - که گه رفتن از جهان آمد
شماره ۲۱: حریف عمر به سر برده در فسق و فجور - به وقت مرگ پشیمان همی خورد سوگند
شماره ۲۲: بر این الحان داوودی عجب نیست - که مرغان در هوا حیران بمانند
شماره ۲۳: چون دید که پیریم سپیدی بفزود - برگشت و ارادتی زیادت ننمود
شماره ۲۴: خلق از تو به رنجند و خدا ناخشنود - لعنت به تو میبارد و بر گبر و جهود
شماره ۲۵: این ریش تو سخت دیر بر میآید - موی زنخت به زیر بر میآید
شماره ۲۶: مردکی صافی از غرض باید - تا گواهی ازو درست آید
شماره ۲۷: سرو قد تو خمیده کی خواهم دید؟ - لعل لب تو مکیده کی خواهم دید؟
شماره ۲۸: قلم به یاد تو در مشت من نمیگنجد - که دیر شد که نرفتهست در دوات امید
شماره ۲۹: ای معشر یاران که رفیقان منید - عیش خوش خویشتن منقص نکنید
شماره ۳۰: ای دیده، به هرزه لؤلؤ ناب مریز - بر روی چو زر اشک چو خوناب مریز
شماره ۳۱: عمرت دراز باد که کوته کنی نفس - پیغمبرت شفیع همی آورم که بس
شماره ۳۲: همجنس خویش میطلبی در جهان کسی - در زیر آسمان نبود چون تو هیچکس
شماره ۳۳: روی زیبای و جامه دیبا - عرق و عود و رنگ و بوی و هوس
شماره ۳۴: آمد به نماز آن صنم کافرکیش - ببرید نماز مؤمنان و درویش
شماره ۳۵: روزی شنیدهام که زنی شوخ و جنگجوی - با کدخدای خانه همی گفت در وثاق
شماره ۳۶: دو منظور موافق روی در هم - همه کس دوست میدارند و، من هم
شماره ۳۷: بشنو سخن فراخ و دل تنگ مکن - کان دوست نباشد که برنجد ز سخن
شماره ۳۸: تا چه آید بر من از حمدان من - وز بلای کیر من بر جان من
شماره ۳۹: ماه منظور آن بت زیبای من - سرو روزافزون مهرافزای من
شماره ۴۰: جامع هفت چیز در یک روز - نه عجب گر بمیرد آن دابه
شماره ۴۱: تا دل ندهی به خوبرویان - کز غصه تلف شوی و رنجه
شماره ۴۲: گر خوبتر از روی تو باغی بودی - پایم همه روزه راه آن پیمودی
شماره ۴۳: آفتابی و نور میندهی - ابری ای کیرخواره زن، ابری
شماره ۴۴: خوش بود دلبستگی با دلبری - ماهروئی، مهربانی، مهتری
شماره ۴۵: خواستم تا زحلی گویم و منحوس تو را - باز گویم نه، که صد بار از او نحستری
شماره ۴۶: میرفت و هزار دیده با او - همچون شکری لبی و پوزی
شماره ۴۷: تو را من دوست میدارم که یک شب - در آغوشت کشم تا نیمروزی
شماره ۴۸: خوش بود عیش با شکر دهنی - ارغوان روی و یاسمن بدنی
شماره ۴۹: ای فتنه دلبران یغما - وی طیره لعبتان چینی
شماره ۵۰: گر بر سر بوق من نشینی - دروازه کازرون ببینی
شماره ۵۱: ای خواجه اگر با خرد و تمکینی - جز جلق زدن کار دگر نگزینی
شماره ۵۲: هرکه در کودکی بخورد ذکر - چون کلان شد، دهد به خورد دگر
شماره ۵۳ - حکایت: عارفی چشم دل به رویی داشت - خاطر اندر شکنج مویی داشت
شماره ۵۴ - حکایت: آن شنیدی که در بلاد شمال - بود مردی بخیل صاحب مال