غزل شمارهٔ ۴۴۷: برخیز که می‌رود زمستان

نوشته سعدی در دیوان اشعار سعدی فصل غزلیات

برخیز که می‌رود زمستان

بگشای در سرای بستان


نارنج و بنفشه بر طبق نه

منقل بگذار در شبستان


وین پرده بگوی تا به یک بار

زحمت ببرد ز پیش ایوان


برخیز که باد صبح نوروز

در باغچه می‌کند گل افشان


خاموشی بلبلان مشتاق

در موسم گل ندارد امکان


آواز دهل نهان نماند

در زیر گلیم و عشق پنهان


بوی گل بامداد نوروز

و آواز خوش هزاردستان


بس جامه فروخته‌ست و دستار

بس خانه که سوخته‌ست و دکان


ما را سر دوست بر کنار است

آنک سر دشمنان و سندان


چشمی که به دوست برکند دوست

بر هم ننهد ز تیرباران


سعدی چو به میوه می‌رسد دست

سهل است جفای بوستانبان


نظر خود را بنویسید

نظرات