غزل شمارهٔ ۵۴۰: خلاف شرط محبت، چه مصلحت دیدی؟

نوشته سعدی در دیوان اشعار سعدی فصل غزلیات

خلاف شرط محبت، چه مصلحت دیدی؟

که برگذشتی و از دوستان نپرسیدی؟


گرفتمت که نیآمد ز روی خلق آزرم

که بی‌گنه بکشی، از خدا نترسیدی؟


بپوش روی نگارین و موی مشکین را

که حسن طلعت خورشید را بپوشیدی؟


هزار بی‌دل مشتاق را به حسرت آن

که لب به لب برسد، جان به لب رسانیدی


محل و قیمت خویش آن زمان بدانستم

که برگذشتی و ما را به هیچ نخریدی


هزار بار بگفتیم و هیچ درنگرفت

که گرد عشق مگرد ای فقیر و گردیدی


تو را ملامت رندان و عاشقان سعدی

دگر حلال نباشد که خود بلغزیدی


به تیغ می‌زد و می‌رفت و باز می‌نگریست

که ترک عشق نگفتی، سزای خود دیدی


نظر خود را بنویسید

نظرات