بخش ۲۳ - حکایتِ زاهد و بربط‌زن: یکی بربطی در بغل داشت مست

نوشته سعدی در بوستان سعدی فصل باب چهارم در تواضع

یکی بربطی در بغل داشت مست

به شب در سَرِ پارسایی شکست


چو روز آمد آن نیک‌مردِ سلیم

برِ سنگدل برد یک مشت سیم


که دوشینه معذور بودی و مست

تو را و مرا بربط و سر شکست


مرا به شد آن زخم و برخاست بیم

تو را به نخواهد شد الّا به سیم


از این دوستانِ خدا بر سرند

که از خلق بسیار بر سر خورند


نظر خود را بنویسید

نظرات