بخش ۸ - حکایت: یکی را عسس دست بر بسته بود

نوشته سعدی در بوستان سعدی فصل باب هشتم در شکر بر عافیت

یکی را عسس دست بر بسته بود

همه شب پریشان و دلخسته بود


به گوش آمدش در شب تیره رنگ

که شخصی همی نالد از دست تنگ


شنید این سخن دزد مغلول و گفت

ز بیچارگی چند نالی؟ بخفت


برو شکر یزدان کن ای تنگدست

که دستت عسس تنگ بر هم نبست


مکن ناله از بینوایی بسی

چو بینی ز خود بینواتر کسی


نظر خود را بنویسید

نظرات