قصیدهٔ شمارهٔ ۳۲ - در لیلةالبراة فرموده‌است: شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز

نوشته سعدی در مواعظ سعدی فصل قصاید

شبی چنین در هفت آسمان به رحمت باز

ز خویشتن نفسی ای پسر به حق پرداز


مگر ز مدت عمر آنچه مانده دریابی

که آنچه رفت به غفلت دگر نیاید باز


چنان مکن که به بیچارگی فرومانی

کنون که چاره به دست اندرست چاره بساز


ز عمرت آنچه به بازیچه رفت و ضایع شد

گرت دریغ نیامد، بقیت اندر باز


چه روزهات به شب رفت در هوا و هوس

شبی به روز کن آخر به ذکر و شکر و نماز


مگوی شب به عبادت چگونه روز کنم

محب را ننماید شب وصال دراز


کریم عزوجل غیب‌دان و مطلعست

گرش بلند بخوانی و گر به خفیه و راز


برآر دست تضرع ببار اشک ندم

ز بی‌نیاز بخواه آنچه بایدت به نیاز


سر امید فرود آر و روی عجز بمال

بر استان خداوندگار بنده‌نواز


به نیکمردان یارب که دست فعل بدان

ببند بر همه عالم خصوص بر شیراز


نظر خود را بنویسید

نظرات