رباعیات
نوشته سعدی در مواعظ سعدی
رباعیات
رباعی شمارهٔ ۱: آن کیست که دل نهاد و فارغ بنشست
رباعی شمارهٔ ۲: تدبیر صواب از دل خوش باید جست
رباعی شمارهٔ ۳: آن کس که خطای خویش بیند که رواست
رباعی شمارهٔ ۴: گر در همه شهر یک سر نیشترست
رباعی شمارهٔ ۵: گر خود ز عبادت استخوانی در پوست
رباعی شمارهٔ ۶: تا یک سر مویی از تو هستی باقیست
رباعی شمارهٔ ۷: بالای قضای رفته فرمانی نیست
رباعی شمارهٔ ۸: ماهی امید عمرم از شست برفت
رباعی شمارهٔ ۹: دادار که بر ما در قسمت بگشاد
رباعی شمارهٔ ۱۰: نه هر که زمانه کار او دربندد
رباعی شمارهٔ ۱۱: ای قدر بلند آسمان پیش تو خرد
رباعی شمارهٔ ۱۲: شاها سم اسبت آسمان میسپرد
رباعی شمارهٔ ۱۳: ظلم از دل و دست ملک نیرو ببرد
رباعی شمارهٔ ۱۴: از می طرب افزاید و مردی خیزد
رباعی شمارهٔ ۱۵: نادان همه جا با همه کس آمیزد
رباعی شمارهٔ ۱۶: هر کس که درست قول و پیمان باشد
رباعی شمارهٔ ۱۷: هر دولت و مکنت که قضا میبخشد
رباعی شمارهٔ ۱۸: بس چون تو ملک زمانه بر تخت نشاند
رباعی شمارهٔ ۱۹: نه هر که ستم بر دگری بتواند
رباعی شمارهٔ ۲۰: مردان همه عمر پاره بردوختهاند
رباعی شمارهٔ ۲۱: عنقا بشد و فر هماییش بماند
رباعی شمارهٔ ۲۲: نه هر که طراز جامه بر دوش کند
رباعی شمارهٔ ۲۳: فرزانه رضای نفس رعنا نکند
رباعی شمارهٔ ۲۴: آن گل که هنوز نو به دست آمده بود
رباعی شمارهٔ ۲۵: افسوس بر آن دل که سماعش نربود
رباعی شمارهٔ ۲۶: با گل به مثل چو خار میباید بود
رباعی شمارهٔ ۲۷: جایی که درخت عیش پربار بود
رباعی شمارهٔ ۲۸: داد طرب از عمر بده تا برود
رباعی شمارهٔ ۲۹: دریاب کزین جهان گذر خواهد بود
رباعی شمارهٔ ۳۰: گر تیر جفای دشمنان میآید
رباعی شمارهٔ ۳۱: هرکس به نصیب خویش خواهند رسید
رباعی شمارهٔ ۳۲: درویش که حلقهٔ دری زد یک بار
رباعی شمارهٔ ۳۳: از دست مده طریق احسان پدر
رباعی شمارهٔ ۳۴: گر آدمیی بادهٔ گلرنگ بخور
رباعی شمارهٔ ۳۵: چون خیل تو صد باشد و خصم تو هزار
رباعی شمارهٔ ۳۶: چون زهرهٔ شیران بدرد نالهٔ کوس
رباعی شمارهٔ ۳۷: سودی نکند فراخنای بر و دوش
رباعی شمارهٔ ۳۸: ای صاحب مال، فضل کن بر درویش
رباعی شمارهٔ ۳۹: بوی بغلت میرود از پارس به کیش
رباعی شمارهٔ ۴۰: تا دل ز مراعات جهان برکندم
رباعی شمارهٔ ۴۱: چون ما و شما مقارب یکدگریم
رباعی شمارهٔ ۴۲: تنها ز همه خلق و نهان میگریم
رباعی شمارهٔ ۴۳: بشنو به ارادت سخن پیر کهن
رباعی شمارهٔ ۴۴: امروز که دستگاه داری و توان
رباعی شمارهٔ ۴۵: با زندهدلان نشین و صادق نفسان
رباعی شمارهٔ ۴۶: روزی دو سه شد که بنده ننواختهای
رباعی شمارهٔ ۴۷: ای یار کجایی که در آغوش نهای
رباعی شمارهٔ ۴۸: گر کان فضائلی وگر دریایی
رباعی شمارهٔ ۴۹: گر سنگ همه لعل بدخشان بودی
رباعی شمارهٔ ۵۰: فردا که به نامهٔ سیه درنگری
رباعی شمارهٔ ۵۱: گویند که دوش شحنگان تتری
رباعی شمارهٔ ۵۲: آیین برادری و شرط یاری
رباعی شمارهٔ ۵۳: تا کی به جمال و مال دنیا نازی
رباعی شمارهٔ ۵۴: ای غایب چشم و حاضر دل چونی؟
رباعی شمارهٔ ۵۵: در مرد چو بد نگه کنی زن بینی
رباعی شمارهٔ ۵۶: تا دل به غرور نفس شیطان ندهی